به گزارش خبرگزاری «حوزه»، شهید آیت الله قاسم رجبعلی اسلامی فرزند حسن در تاریخ 4/7/1303 در تهران متولد شد. وی بعد از اتمام دوران ابتدایی در سن 16 سالگی به قم رفت. به مدت هشت سال در محضر بزرگان دین به تحصیل علوم حوزی مشغول بود. در ابتدای جوانی به دست آیت الله العظمی سید محمدتقی خوانساری و آیت الله یثربی کاشانی به درجه اجتهاد رسید. برای تدریس از حوزه علمیه قم به تهران آمد و در مدرسه مروی به تدریس علوم دینی مشغول شد. شهید اسلامی در عین حال از کسب علوم دینی غافل نشد. از محضر درس آیت الله احمد آشتیانی فرزند برومند مرحوم حاج میرزا حسن آشتیانی بهره کافی برد. در فراگیری علم به درجه ای رسید که مرحوم آشتیانی در مسائل مهم از او نظرخواهی می کرد. در سال هایي که مقارن بود با هجوم به ساحت مقدس اولیاي دین و ائمه معصومین، كساني در باطن با اسلام مخالف بودند و اعتقادات مذهبی مردم را سدی برای امیال پست دنیوی خود می دیدند و برای تضعیف اعتقادات مردم دست به هر کاری می زدند. این بود که شهید اسلامی به مبارزه با آنان برخاست. خود شهید در این باره می گوید: دیدم که در این زمان، اسلام و تشیع غریب است و دشمن، قدار؛ و وجود من در سنگر منبر، سودمندتر، پس کرسی تدریس را رها کردم و به سمت منبر رفتم.
وی در سال 1329 در حکومت رزم آرا در مسجد مشیرالسلطنه به منبر رفت و با بیان این مطلب «کار هر بز نیست خرمن کوفتن/ گاو نر می خواهد و مرد کهن»، بساط سلطنت محمدرضا و حکومت رزم آرا را به هم ریخت. در اواسط سخنرانی، ماموران شهربانی به مسجد ریختند و پس از ضرب و شتم مردم، شهید اسلامی را بردند. بعد از مدتی با ناخن کشیده آزاد شد.
در سال 1332 پس از کودتای 28 مرداد، شهید اسلامی روبه روی کاخ مرمر به مدت ده شب مراسم سخنرانی برگزار کرد. در یکی از شب ها، نيروهاي شهربانی به محل سخنرانی رفتند و پس از متفرق کردن مردم، شهید اسلامی را به شهربانی بردند. پس از بازجويی او را به قله فلک الفلاک تبعید و زندانی کردند. شهید اسلامی در جريان قیام 15خرداد شهر به شهر در تبعید و زندان بود. او بارها به زندان رفت و تبعید و شکنجه شد. هنگام شهادت، آثار شکنجه هنوز بر بدنش دیده می شد.
* شاگردان
شاگردان شهید اسلامی، افراد با فضیلتی چون: آیت الله رضی شیرازی، آیت الله علامه یحیی نوری، حجت الاسلام محی الدین انوری و حجت الاسلام نصرالله شاه آبادی بودند.
* شهادت
در تاریخ 5/5/1359مصادف با 15 رمضان، شب تولد امام حسن مجتبی(ع) هنگام اذان صبح، به حیاط رفت تا وضو بگیرد. با قامتی استوار با خدای خویش زمزمه مي كرد: الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر. صدای در بلند شد. انگار می دانست چه کسی پشت در است. خندان و با قدم هایی استوار، به سمت در رفت. مؤذن فریاد می زد: «اشهد أن علیّاً ولیُّ الله» كه او در خون خویش غلتيد. شهيد اسلامي به دست تروریست های امپریالیسم آمریکا به شهادت رسید.
* قسمتی از نوشته های شهید در زندان
«... من آن گوینده اي که هزاران جرم و جنایت و فساد اخلاقی و روحی از نظر دین در اجتماع ببیند و ابداً تأثری پیدا نکنند، نیستم. من مسلمانم و راستی به اسلام عقیده دارم. من به دست پدري پاک تربیت شده ام. من از پستان مادری عفیفه شیر خورده ام. من در مکتب جعفری تربیت شده ام. من نمی توانم، نباید هم بتوانم هزاران بی عفتی و بی ناموسی و شراب خوارگی و جنایت و فسق و فجور را در اجتماع ببینم و قدرت نهی از منکر داشته باشم، در عین حال ساکت بنشینم و از اداي وظیفة مذهبی خودداری کنم. چطور چنین باشم و خود را مسلمان بدانم، حال آن که پیشوای بزرگ مسلمانان فرمود «مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ» کسی که صبح کند برای معاضدت مسلمین همت نگمارد مسلمان نیست. (الكافي، ج2، ص: 163) چه کمکی بالاتر و برتر از حفظ ناموس قرآن و نگهداری مسلمانان از لغزش ها و از جرم و جنایاتی که جهان اسلام را این گونه مورد تهدید قرار داده است؟ من چگونه این مفاسد را ببینم و لب فروبندم و چون روباه صفتان برای طمعة چند روزه خود، پوزه تقلب و حیله به کاسة این و آن بمالم؟ آخر این دین، با خون شهدا تعبيه شده که هر قطره خونشان اشرف از تمامی حطام دنیا است. این دین حنیف، گذشته از ذوات مقدسه معصومین علیهم السلام، عماریاسرها داده، رشیدهجری ها داده، مالک اشترها و میثم تمارها و سعیدبن جبیرها و هزاران افراد مبارز و شجاع و زنده دل از دست داده تا توانسته حقانیت خود را پس از قرون متمادی در جهان بشریت ابراز و پرچم کلمة طیبه لااله الا الله را استوار گرداند.
* جواب بانی اسلام را چه بدهم
اگر نگویم، جواب بانی اسلام را چه بگویم؟ چه عذری آورم که پذیرفته شود؟ آیا رسول گرامی اسلام(ص) نخواهد فرمود: تو با چه عذری خود را از تبلیغ دینی که به قیمت جان من و بچه هایم تمام شد معاف داشتی؟ مگر هنگامی که من تبلیغ رسالت خود نمودم، میلیون ها خطر جلوي چشمم مجسم نبود؟ من با جامعة غرق شرک و بت پرستی روبه رو شدم و کوشیدم تا ارواح گمراه مردم را به هدایت کشانیدم. من جان دادم ولی از گفتار پاک خود دست نکشیدم. من از تهدید نهراسیدم و از صفوف آراستة دشمن وحشتی در خود راه ندادم. قدرت غیبی خدایان پوشالی و جرثومه های پلید شرک را در هم کوفتم. استهزا شدم. دیوانه ام خواندند. سنگم زدند. پایم را مجروح کردند. قصد کشتنم نمودند. دور خانه ام را گرفته و محاصره ام کردند. به انواع زجر و شکنجه تن دادم ولی از حق دفاع نموده و با نابکاری ها جنگیدم و سرانجام پیروز شدم و فرعون های عصر خود را با شمشیر برّان منطق به خاک هلاک کشانیده و جامعه را از منجلاب شقاوت و بدبختی نجات دادم. آیا در برابر این بیانات سراپا حقیقت، پاسخی خواهم داشت؟ به خدای یگانه، نه... .
اگر وجود مقدس علی بن ابی طالب امیرالمومنین علیه السلام بفرماید: من آن یگانه رادمردی بودم که پس از رحلت حبیب و پسرعمم پیغمبر بزرگ اسلام صلی الله علیه وآله، به قوانين خلفاي جور راضی نگردیده و از هرگونه امر به معروف و نهی از منکر مضایقه نکردم تا آن که فرصت برای نبرد با شمشیر نیز مقتضی شد، با رؤساي کفر و زندقه و معاویه صفتان جنگیدم تا قطرات خون خود را در محراب عبادت پس از احقاق حق و ابطال باطل، نثار راه محبوب بی همتا نمودم و به دنیا اعلام داشتم معاویه بن ابی سفیان با پلیدی و نابکاری ها و قانون شکنی ها و ترویج فحشا و منکرات و تعطیل احکام قرآن مقدس اسلامی، بر رقبات مردم حکومت می کند.. .
* به این چند سوال امام حسین(ع) چگونه پاسخ دهیم
اگر حسن بن علی(ع) بفرماید؛ من پس از شهادت پدر پاکبازم و مرارت هاي عدیده، برای مبارزه با شامیان و هواپرستان، لشكرهای انبوه فرستادم و ابدا به ظلم و جور و فسق و فجور راضی نگردیم تا جان خود نثار جانان نمودم..
اگر حسین بن علی(ع) پرچمدار نهضت مقدس و خونین کربلا که جهانی هنوز مبهوت کیفیت جانبازی او و کودکان عزیز و اصحاب باوفایش می باشد، بفرماید: من پس از شهادت برادرم حسن بن علی(ع) چون فسق و فجور مردم و ظلم بی حد یزید سگ باز شراب خوار را دیدم و از بی ناموسی و بی عفتی اش اطلاع داشتم نتوانستم خود را راضی کنم که در رأس جامعه مسلمان، مردی جامع جمیع مفاسد اخلاقی حکومت کند و قانون مقدس اسلام را زیر پا بگذارد و شب و روز در پی شهوترانی و هتک نوامیس مردم و ترتیب مجالس شراب و قمار باشد و در عین حال او را خلیفه مسلمانان معرفی کنند، لذا با کمال جوانمردی و رشادت، خود و کودکان و اصحاب پاکم را مهیای چنان نبرد خونینی که چشم روزگار ندیده و جهانی را در حیرت فروبرده نمودم تا توانستم به دنیا اعلام کنم که برای تحکیم مبانی مقدس دین باید از همه چیز گذشت...؛ و تو این همه دیدی و سکوت پیشه کردی چه پاسخی دهم؟ من پیرو همین پیشوایان عالی قدر اسلامم.. .
منبع: ماهنامه " فکه"، سليمه فيضي پور